سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امشب یکی از دوستان دوران دفاع مقدس با خانواده اش به دیدن ما آمدند . صحبت از همه جا به میان آمد  تا اینکه حرفهای امروزیمان تمام شد و رفتیم سراغ دوران سنگر نشینی . از خاطرات آن زمان گفتیم و با خاطرات شاد. شاد شدیم و با خاطرات غمگین ناراحت . خانوم بچه ها هم آنطرف تر مشغول صحبت بودند . من یک خاطره از همین دوستم آقای عزت الله مقدسی به ذهنم رسید  اول تو ذهنم مرورش کردم و بعد رو به همسر و بچه های ایشون کردم و گفتم :

 گوش کنید یه خاطره از آقای مقدسی براتون تعریف کنم . وقتی توجه آنها به من جلب شد گفتم :

توی شرهانی فاصله خط مقدم ما با عراقی ها خیلی کم بود برا همین ، فرمانده خط مقدم که از بچه های لشکر ذولفقار ارتش بود از قرارگاه خواسته بود که جلوی یگانش مین گذاری بشه . ماموریت رو به یگان ما دادند ما با پای پیاده روز رفتیم و جاده رو شناسایی کردیم و از پشت خاکریز های ایران محل هایی که باید شب مین گذاری می شد رو دیدیم . خلاصه ، شب با یه دستگاه خودروی کا ام حرکت کردیم .

رقص خون ، احمد یوسفی

به محلی رسیدیم که دیگه باید چراغ خاموش می رفتیم چون به محض دیدن نور چراغ خودرو ، عراقیها با خمپاره دمار از روزگارمون در می آوردند . ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 94/12/8 | 2:59 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

احمد یوسفی بروجرد

پلک های خیلی سنگینم را به زور باز کردم . تصویر تار و مبهم  خانمی سفید پوش به سختی در مغزم نشست .

خواستم با او حرف بزنم ولی لبانم تکان نمی خورد . پلکها سنگین تر شد و اختیار نگه داری آنها از دستم بیرون رفت و دوباره به خوابی سنگین فرو رفتم .

نمی دانم چند ساعت طول کشید تا دوباره توانستم چشم بازکنم. درد عجیبی در سر و پایم  احساس می کردم.

پای راستم به شدت درد می کرد.آن را با وزنه های بسیار سنگینی که به تخت آویزان شده بود، مثل چوب خشکی بسته  بودند ، و یارای تکان دادنش را نداشتم .

به سرم که درد  زیادی در آن حس می کرم دست کشیدم . باند زیادی به آن بسته شده بود . ادامه مطلب...


تاریخ : سه شنبه 94/12/4 | 10:30 عصر | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

565

علی موشک آر پی جی هفت را روی شانه‌اش میزان می‌کند. از پشت خاکریز بلند می‌شود و قبل از اینکه ماشه آن را بکشد، رو به من می‌گوید: « احمد، امشب کوه‌ها نوربارونه، نظرکرده‌ها مهمونن ! » و شلیک می‌کند. 
آتشی که از دهانه آن زبانه می‌کشد، دلم را فرو می‌ریزد. می‌نشیند و با سرعت، موشک دیگری را سوار می‌کند. جست می‌زند بالای سنگر و دوباره ماشه را می‌کشد. محکم می‌زند روی شانه‌ام:
«این هم از تانک‌های تی 72 . درست زدم توی پیشونی‌اش. » ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 94/12/3 | 1:45 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

خاطره انتخاب




تاریخ : جمعه 94/11/30 | 12:5 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

پدر

پدر وقتی که به سرش می زند دیوانه می شود ، والا همیشه گوشه ای آران روی تختش کز می کند و از پنجره ی اتاق خیره می شود به آسمان و گاهی به برگ های درختان هم نگاه می کند که باد بازی شان می دهد . هر روز به اش سر می زنم . تکه های نور و سایه ها ی برگ ها روی صورتش می رقصد و می پرسم :
-" کجایی ؟"
به من می گوید خانم پرستار . 
همیشه می پرسد :
-" اتوبوس نیامد ؟ دلم برای دخترم یک ذره شده . چرا لفتش می دهند نامردها ؟!"
می دانم همیشه منتظر است . منتظریک اتوبوس . می گوید : 
-" خسته شدم "
-از روی تختش پایین می آیدو توی طول اتاق شروع می کند به قدم زدن ، انگشتان دست هایش را توی هم گره می کند و می گذاردش پشت گردن و می گوید : ادامه مطلب...


تاریخ : چهارشنبه 94/11/7 | 3:25 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

656

به نقل از آقای قرائتی 
عملیات والفجر بود که براى دیدن رزمندگان به جبهه رفته بودم. صحبت از گردان شهادت شد. گفتند: براى شکستن خط، 250 نفر داوطلب شهادت لازم داریم؛ انبوهى از جمعیت هجوم آورده و بر سر انتخاب افراد دعوا شد تا اینکه با قرعه 250 نفر را انتخاب کردند. شب قبل از آن، یکى از رزمندگان در عالم خواب مى ‏بیند که امام حسین علیه السلام حرم را جارو مى‏ کنند. مى ‏گوید: دویدم جارو را از آن حضرت بگیرم. حضرت فرمود: نه، یاران باوفاى من دارند مى ‏آیند، مى ‏خواهم خودم حرم را براى زائرانم جارو کنم.




تاریخ : یکشنبه 94/11/4 | 3:52 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر
احمد یوسفی بروجرد

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل جمعیت فرزندان شاهد و ایثارگر نواندیش خدمتگزار، نفرات برتر دومین جشنواره فرهنگی و هنری خاک سرخ که در رشته های هنر های تجسمی، داستان، شعر ، دلنوشته، عکاسی، وبلاگ نویسی، فیلم سازی، فیلمنامه نویسی ، خاطره نویسی، مقالات ، پوستر و شعر با محوریت دفاع مقدس و انقلاب اسلامی شرکت نموده بودند و آثار انان از بین چهار صد اثر ارسال شده به دبیرخانه جشنواره توسط هییت داوران انتخاب شده بود، مورد تجلیل قرار گرفتد.

اسامی برندگان و نفرات برتر دومین جشنواره ی فرهنگی و هنری خاک سرخ به شرح ذیل اعلام شد:

در بخش فیلم: مهدی قرائی 

فیلم نامه :  میلاد ثلگی

داستان نویسی : احمد یوسفی 

عکس: دانیال درویشی  عیلرضا براندوش

پوستر: سعید ترکاشوند

مقاله: میلاد ثلگی

شعر و نثر ادبی:  سعید دشتی و وحید تلعت و ترنم فروزانی

وبلاگ: جاوید اسماعیل پور  احمد علی رضا نژاد

نقاشی: سارا جلالی، شرکالله برومند، محمد بنی احمدی، محسن سپهر پور

دلنوشته: علی اناری




تاریخ : جمعه 94/9/27 | 8:56 عصر | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

معرفی برگزیدگان مسابقه وبلاگ نویسی:مبشر غدیر یزد سال 94


نام  نوع جایزه توضیحات

خانم حمیده ربیعی سه شب اقامت در مشهد  

نفر اول

  آقای مصطفی حسرتی سه شب اقامت در مشهد  

نفر اول

  آقای سیدجعفرفاطمی نوش آبادی سه شب اقامت در مشهد  

نفر دوم


آقای احمد یوسفی 

دو شب اقامت در مشهد   نفر سوم

 


آقای احمد علیرضا نژاد دو شب اقامت در مشهد   نفر سوم



تاریخ : شنبه 94/8/30 | 8:2 عصر | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

هفته ای که سالی یک بار کمی از شما می گوئیم کم کم فرا می رسد تا هفته ای دیگر در سال بعد به خدا می سپارمتان .

545

خوش باشد .




تاریخ : دوشنبه 94/6/23 | 3:9 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، ماجرای نبش قبر شهید «بهنام محمدی» را تشریح کرد.

بهنام محمدی

 

به گزارش راسخون به نقل از دفاع پرس ، سرهنگ جانباز «علی قمری» فرمانده پادگان دژ خرمشهر در دوران دفاع مقدس، با اشاره به لبیک بسیاری از جوانان و نوجوانان به ندای امام خمینی(ره) و حضور در جبهه‌های حق علیه باطل، به تشریح فعالیت‌های نوجوان شهید «بهنام محمدی» در جریان دفاع از خرمشهر و همچنین چگونگی تفحص پیکر این شهید والامقام پرداخت.

"روایت سرهنگ قمری در این زمینه را در ادامه می‌خوانید. ادامه مطلب...


تاریخ : جمعه 94/4/5 | 4:56 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر
<< مطالب جدیدترمطالب قدیمی‌تر >>