سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رقصی میان میدان مین

قبل از عملیات پیروزمند بیت المقدس گروه پل 422 دغاغله اهواز که زیر مجموعه ای از گروه 411 مهندس رزمی بروجرد بود با درایت فرماندهان ارتش از جمله شهید صیاد شیرازی و دیگر فرماندهان یگان مهندس رزمی 5 پل شناور را به روی کارون  زد که این احداث این پلها در آن شرایط و در کوتاه ترین زمان  در نوع خود بی نظیر بود .

 چون جنوب اھواز در منطقه مقابل دارخوین، آبگرفتگی وسیعی داشت این امر باعث شده بود 

 تا عراقی ھا نیروھای پیوسته ای را در ساحل کارون مستقر نکنند. آنها هیچوقت به این فکر نمی افتادند که ایرانی ها  توانایی عبور از کارون را داشته باشند .

پل شناور

عبور بیش از 40 ھزار نفر نیرو ھمراه با خودرو و تجھیزات در شب عملیات بیت المقدس از روی این پل ها تمامی تاکتیک های دشمن را بر هم زد . البته دشمن برای انهدام این پل ها خصوصا پل بزرگی که در منطقه مارد احداث شده بود تلاش زیادی به خرج داد .

روزی که میراژهای فرانسوی عراق برای بمباران این پل هجوم آوردند تمامی منطقه پر از آتش و بمب شد ولی خداوند باز هم یاری خودش را به رزمندگان نشان داد و با وجودیکه هواپیماهای عراقی برای اولین بار از گلوله های فریب دهنده ضد موشک استفاده می کردند باز هم در کارشان ناتوان شدند و فقط قسمت کوچکی از پل مورد اصابت قرار گرفت که آن هم با تلاش بچه ها سریعا ترمیم شد . آن روز با سقوط یکی از هواپیماها منطقه مارد به آرامشی دوباره دست یافت .

راوی : احمد یوسفی 




تاریخ : سه شنبه 91/12/22 | 2:29 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر

رقصی میان میدان مین

یک روز در منطقه پل مارد فرمانده یگان بچه ها رو به خط کرد و گفت:

چند تا بخشنامه جدید اومده که باید شما ها هم در جریان این بخشنامه ها قرار بگیرید. همه کنار نیزارهای کارون به خط شدیم و منتظر موندیم تا بخشنامه های مهم رو منشی یگان قرائت کنه .

منشی در حالیکه چند تا بخشنامه را در پوشه ای که به همراه داشت از نظر خودش الاهم فی الاهم می کرد اولین بخشنامه رو شروع کرد به خوندن .

بسم الله الرحمن الرحیم 

از قرارگاه کربلا به یگان های تابعه 

موضوع : ماست 

وقتی منشی این کلمه رو گفت بی اختیار همه زدیم زیر خنده . فرمانده که حسابی عصبانی  و صورتش سرخ شده بود گفت :

به چی می خندید ؟!

یکی از بچه ها از وسط صف صداش رو بلند کرد و گفت : به موضوع مهم این بخشنامه .

فرمانده نگاهی به منشی کرد و یواشکی گفت : حالا نمی شد این بخشنامه رو آخر سر بخونی ، منشی که به اشتباهش پی برده بود گفت : حالا چیکار کنم جناب سروان برم سراغ بخشنامه دیگه ؟

بعد فرمانده بدون خوندن بخشنامه گفت : البته این هم موضوع کم اهمیتی نیست این بخشنامه می گه رزمندگانی که به شادگان و دارخوین  می رن مواظب باشند که از ماست های دستفروش ها خریداری نکنند چون این اتفاق تو ی یک یگان افتاده و چند نفر مسموم شدند . حرف فرمانده که به اینجا رسید لبهایی که برای خنده باز شده بود آرام آرام جمع شد و سر ها به نشانه تائید مطلب تکان خورد .ولی موضوع ماست تا چند روز ورد زبونمون شده بود .




تاریخ : سه شنبه 91/10/5 | 1:3 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر