سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رقصی میان میدان مین

یک روز در منطقه پل مارد فرمانده یگان بچه ها رو به خط کرد و گفت:

چند تا بخشنامه جدید اومده که باید شما ها هم در جریان این بخشنامه ها قرار بگیرید. همه کنار نیزارهای کارون به خط شدیم و منتظر موندیم تا بخشنامه های مهم رو منشی یگان قرائت کنه .

منشی در حالیکه چند تا بخشنامه را در پوشه ای که به همراه داشت از نظر خودش الاهم فی الاهم می کرد اولین بخشنامه رو شروع کرد به خوندن .

بسم الله الرحمن الرحیم 

از قرارگاه کربلا به یگان های تابعه 

موضوع : ماست 

وقتی منشی این کلمه رو گفت بی اختیار همه زدیم زیر خنده . فرمانده که حسابی عصبانی  و صورتش سرخ شده بود گفت :

به چی می خندید ؟!

یکی از بچه ها از وسط صف صداش رو بلند کرد و گفت : به موضوع مهم این بخشنامه .

فرمانده نگاهی به منشی کرد و یواشکی گفت : حالا نمی شد این بخشنامه رو آخر سر بخونی ، منشی که به اشتباهش پی برده بود گفت : حالا چیکار کنم جناب سروان برم سراغ بخشنامه دیگه ؟

بعد فرمانده بدون خوندن بخشنامه گفت : البته این هم موضوع کم اهمیتی نیست این بخشنامه می گه رزمندگانی که به شادگان و دارخوین  می رن مواظب باشند که از ماست های دستفروش ها خریداری نکنند چون این اتفاق تو ی یک یگان افتاده و چند نفر مسموم شدند . حرف فرمانده که به اینجا رسید لبهایی که برای خنده باز شده بود آرام آرام جمع شد و سر ها به نشانه تائید مطلب تکان خورد .ولی موضوع ماست تا چند روز ورد زبونمون شده بود .




تاریخ : سه شنبه 91/10/5 | 1:3 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر