احمد یوسفی ، عضو کوچکی از خادمین شهدا .عضو انجمن قلم ارتش جمهوری اسلامی ایران .عضو مجمع فعالان سایبری ایثار و شهادت کشور ، نویسنده و خبرنگار دفاع مقدس .مدرس انجمن سینمای جوانان بروجرد. از نخبگان ایثارگر استان لرستان . داستان نویس و فیلمساز
عملیات مرصاد، از زبان شهید صیاد شیرازى
عملیات مرصاد:
دو سه روز قبل از عملیات «مرصاد» و یا چهار، پنج روز قبل از آن، دشمن (عراقىها) سوء استفاده کرد وقتى که قطعنامه پذیرفته شد. کدام قطعنامه؟ قطعنامه 598 شوراى امنیت تازه داشت جمهورى اسلامى قطعنامه را مىپذیرفت که عراقیها سوء استفاده کردند. فکر کردند جنگ تمام شد و ما هیچ آمادگى نداریم، آمدند از 14 محور در غرب کشور، هجوم آوردند. آنهایى که با جغرافیاى منطقه آشنا هستند، از آن بالا گرفته تنگه با وسیى، تنگه هوران، تنگه ترشابه، بعد هم پاسگاه هدایت، پاسگاه خسروى، تنگاب نو، تنگاب کهنه، نفتشهر، سومار، سرنى تا مهران حدود 14 محور، دشمن آمد داخل، رزمندگان ما را دور زد. ادامه مطلب...
نماینده کمیته جستجوی مفقودین در همدان از شناسایی یک تن از شهدای غواص کربلای 4 خبر داد و گفت: این شهید معزز به همراه 2 تن دیگر از شهدای شناسائی شده و میهمان استان همدان خواهند بود.
به گزارش راسخون به نقل از تسنیم ، بهرام دوستپرست ظهر امروز در جمع خبرنگاران اظهار داشت: سه تن از شهدای مفقودالجسد استان در مناطق عملیاتی میمیک (عملیات عاشورا)، نفتشهر و امالرصاص (کربلای4) توسط جستجوگران تفحص شده و پس از تطبیق نمونه دیانای شناسایی شدند.
وی با بیان اینکه این شهدا به همراه 4 شهید گمنام دیگر در سالروز شهادت امام صادق (ع) تشییع و خاکسپاری میشوند، افزود: یک تن از این شهدا از جمله شهدای غواصی است که خرداد ماه سال گذشته به همراه 175 شهید غواص دیگر در تهران تشییع شدند.
نماینده کمیته جستجوی مفقودین گفت: این شهید معزز از رزمندگان گردان 155 لشگر 32 انصارالحسین(ع) بوده که دیماه سال 65 در عملیات کربلای 4 به شهادت میرسد.
وی با اشاره به حضور 4 شهید گمنام دیگر در همدان یادآور شد: این 4 شهید گمنام که در حوزه علمیه خواهران نهاوند، ستاد ناجای استان و اردوگاه ابوذر خاکسپاری میشوند متعلق به عملیات کربلای 4 و ایذائی والفجر8 بوده که در منطقه ام الرصاص تفحص شدهاند.
بیرون پاساژ ایستاده است . موهای مش زده را از روسری کوچکی که به سر انداخته ، بیرون ریخته است . ناخن های دست ، رژ لب و سایه چشمی که زده ، همه به رنگ مانتوی او یعنی ، خردلی اند .
سری تکان می دهم و دوباره نگاهم به همان پسر و دختر می افتد . پسر کارتی از جیبش بیرون می آورد و به دختر می دهد و لبخندهای هر دو آنها چاشنی جدا شدن پسر می شود .
*نویسنده: احمد یوسفی
زندگی خلوتی آراست که من باشم و تو
بی گمان آینه می خواست که من با شم و تو
با ز هم لطف خدا خواست که با من باشی
و چه زیباست چه زیباست که من باشم و تو
آرزوی گل مریم گل پونه گل یاس
آرزوی همه گل هاست که من باشم و تو
عود ، اسپند ، حنا ، آینه، قرآن ، لبخند
همه اسباب محیاست که من باشم و تو
زندگی خواب و خیالی است که من باشم و دل
زندگی یک دو معماست که من باشم و تو
زندگی قصه ی شیرین و من و تیشه و کوه
زندگی شرح دو شیداست که من باشم و تو
مهمترین ارتفاعات و عوارض این منطقه، شاخ سورمر، شاخ شمیران، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی بود.
تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) هم مثل سایر واحدهای لشگر در این عملیات شرکت فعال داشت. لشگر ده برای پشتیبانی عملیات والفجر10 به منطقه دزلی رفته بود و بعد دستور رسید که باید در منطقه دربندیخان عملیات کند اواخر اسفند ماه 66 واحدهای پشتیبانی وارد منطقه شدند و بچه های اطلاعات عملیات و تخریب برای شناسایی در اطراف دریاچه سد دربندیخان مستقر شدند و شبها با پوشیدن لباس غواصی از دریاچه دربندیخان عبور میکردند و مواضع دشمن را شناسایی می کردند.
هنوز ظهر نشده بود که با تعدادی از دوستان رفتیم سمت اسکله لشگر10 که حدود چهار کیلومتر با منطقه درگیری فاصله داشت و داخل شیاری که از آتش در امان باشد ایجاد شده بود. کنار اسکله دستم را داخل آب کردم؛ تمام بدنم یخ کرد.گفتم: "خدا کنه امشب ما مجبور نشیم داخل این آب شنا کنیم". چون آب دریاچه دربندیخان تازه با آب برف هایی که از کوه ها سرازیر شده بود قدری ارتفاع گرفته بود.
اسکله رو که دیدیم برگشتیم به سنگر بچه ها که زیر ارتفاع تیمورژنان بود. دسته غواص های تخریب20 نفری می شدند که 5 نفر دیگه هم اضافه شد و 25 نفر شدیم. لباس غواصی های ما مناسب نبود. سایز لباس ها بزرگ بود و برای هیکل های تنومند خوب بود و اکثر بچه های ما نحیف و لاغر بودند. فین های غواصی هم لنگه به لنگه بود. این مسئله ما رو نگران کرده بود.
مقر گردان حضرت زینب(س)نزدیک ما بود. رفتم پیش فرمانده گردانش که برادر خادم بود تا مشکل لباس های غواصی رو حل کنم. اما دیدم وضع اونا از ما بدتره.
گفت: جعفر! قرار شده شما دسته غواص های تخریب رو جلو ببری. بعد از پیاده شدن در ساحل دشمن به ما علامت بدهید و ما حرکت کنیم. از چادر که بیرون اومدم سرو صدای شهید سید مصطفی فتاحی رو شنیدم که داشت با بدن خشک لباس غواصی می پوشید و مقر رو روی سرش گذاشته بود. ادامه مطلب...
پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانوادهاش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یکسری محافظ که نمیشناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظها معلوم شد که آقا آنجا هستند. گفتند ما خانوادهی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آنجا بودهاند.
??خانوادهی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچهی صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند.
???روایت از امیر ناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی
یک شب که صحبت از مرگ و احوالات آن به میان آمد. هر کس چیزی گفت . مطلبی را که خواهر زاده ام بیان کرد ، اعتقادم را به شهدا دو چندان نمود .
او گفت : چند سال پیش پیرزنی در همسایگی مان داشتیم که به رحمت خدا رفت . من در مراسم خاکسپاری او حاضر نشدم . چند سال گذشت و یک روز پنجشنبه که برای زیارت اهل قبور به قبرستان محل رفته بودم خودبخود یادم افتاد که قبر این پیرزن را هم پیدا کنم و فاتحه ای برای او بخوانم . هر چه جستجو کردم قبرش را نیافتم .آشنایی هم نبود که از آن نشانی قبر ایشان را بگیرم . ناچار به نیت او حمد و سوره ای خواندم و به خانه برگشتم .
شب که خوابیدم ، ایشان به خوابم آمد و گفت : امروز برای پیداکردن قبر من خیلی خسته شدی ، من همسایه ی شهیدی هستم و از بابت این همسایگی ، در آسایش کامل هستم و خیلی به من خوش می گذرد .
وقتی فردا از خواب بیدار شدم جریان را به مادرم گفتم . مادرم گفت : راست گفته قبرش کنار قبر شهیدی است .
از شنیدن این خبر یکه خوردم تا به حال در مورد صحت خواب هایم شک داشتم .
چادرم را پوشیدم و راهی آرامستان شدم . حال برای پیدا کردن قبرش آدرس داشتم . آدرسی که خودش داده بود .
جلوی قبرستان که رسیدم فاتحه ای خواندم و به طرف قسمتی که شهدا را دفن کرده بودند به راه افتادم . قبور اطراف شهدا را گشتم و به راحتی قبر این پیرزنی که از همسایگی شهدا خوشنود بود را یافتم . ساعتی کنارش نشستم و در نهایت با چشمان خیس دور و اطراف شهدا را ورانداز کردم تا شاید جایی برای همسایگی با آنان پیدا کنم .
احمد یوسفی
دومین دوره این همایش با رویکرد جذب حداکثری فعالان شبکههای مجازی همزمان با اوجگیری صفحات پربیننده اینستاگرام و تلگرام در کشور برپا شد و دبیرخانه و کمیتهی علمی همایش در دور جدید در فضای گسترده و متنوعی قرار گرفت. در این دوره بانک اطلاعاتی فعالان شبکههای مجازی ایثار و شهادت شامل 1700 وبلاگ و 700 صفحه تلگرام و اینستاگرام تشکیل شد.
در پایان برگزاری این همایش از نفرات برگزیده در بخشهای مختلف تقدیر شد.
1. علی موجودی با وبلاگ "الف-دزفول" از خوزستان
2. احمد یوسفی با وبلاگ "رقصی میان میدان مین" از بروجرد
3. عاطفه عباسی با وبلاگ "عشق من خدا" از خراسان
4. مهسا یعقوبی با وبلاگ "هشت سال دفاع مقدس و عکاسی"
5. حسین بختیاری با وبلاگ "پیروان شهدا" از خرم آباد
6. مجید پناهی با وبلاگ "شهدا و رزمندگان"
7. شعیب خنجری با وبلاگ "کبریا"
نفر اول: احمد برون از استان خوزستان
نفر دوم: محمدرضا رهروان از استان هرمزگان
نفر سوم: علی محمدی از استان خوزستان
نفر چهارم: ولی اله مولایی از استان تهران
نفرات برگزیده در بخش تلگرام
نفر اول/ قدیر فرامرزی/ نام کانال: زیردست از استان تبریز
نفر دوم/ مهدی حیدری/ نام کانال سنگریها از استان تهران
نفر سوم/ مجتبی غلامی/ نام کانال: ریشهای با ریشه
در عملیات فتح المبین به همراه تیمسار حسنی سعدی از راه زمینی به منطقه درگیری رفتیم. من طبق دستور جهت شناسایی وضعیت دشمن با یکی از گردانها جلوتر رفتم. ساعاتی بعد همان گردان به محاصره نیروهای عراقی در آمد و من هم در حلقه محاصره گیر کردم.
اولین کاری که کردم وصیت نامهای نوشتم و به پیک گردان دادم که اگر توانست آن را به پشت خط برساند. پیک با زرنگی خاص خودش از حلقه محاصره خارج شد و رفت. ما ماندیم و محاصره دشمن بعثی. حلقه محاصره هر لحظه تنگ تر می شد و امکانات و تجهیزات ما کمتر و کمتر می شد . تنها ارتباط ما با یکی از یگان های همجوار بود که آن یگان با رشادت تمام به حلقه محاصره ما یورش برد و پس از درگیری سنگین محاصره را شکست و یگان ما نیز وارد عمل شد و با ورود لشکر 21 حمزه ، یگان عراقی به اسارت نیروهای ما در آمدند. ادامه مطلب...
همه ی بچه ها ، شهید منوچهر معصومی را با نام برادر می شناختند . با وجود اینکه نظامی بود و می بایست او را به درجه و یا اسم واقعیش صدا کرد ولی این مطلب در مورد او صدق نمیکرد .
همه می گفتند برادر ، بدون کلمه ای اضافه و یا کم. از شاخصه های برادر (شهید معصومی ) 1- ریش بلند 2- چفیه که هیچگاه از او دور نمی شد 3- انگشتر نقره 4- تسبیح برای ذکر گفتن . 5- کتابچه کوچک دعا 6- یک جفت کتانی سفید 7- لبخندی به لب 8- روحیه بالای سلحشوری و.9- خصائل نیک اخلاقی بود .
یک روز صبح در منطقه حسینیه نرسیده به خرمشهر اعلام کردند امروز صبحگاه عمومی تشکیل می شود. ادامه مطلب...
بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 103
کل بازدیدها: 966660