احمد یوسفی ، عضو کوچکی از خادمین شهدا .عضو انجمن قلم ارتش جمهوری اسلامی ایران .عضو مجمع فعالان سایبری ایثار و شهادت کشور ، نویسنده و خبرنگار دفاع مقدس .مدرس انجمن سینمای جوانان بروجرد. از نخبگان ایثارگر استان لرستان . داستان نویس و فیلمساز
از اصفهان به قم میرفت . صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد
جلال رو ازار میداد .رفت با خوشرویی به راننده گفت :
اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید ، یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت :
اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و....
قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدا رکنه ، اینبار به راننده گفت :
اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد ،
پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما !
جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد!
همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :
بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
وقتی سالها بعد خبر شهادت جلال رو به ایه الله بهاءالدینی دادن ،
ایشون در حالی که به عکسش نگاه میکرد فرمود :
امام زمان (عج) از من یه سرباز خواست، من هم صاحب این عکس رو معرفی کردم.
*** با سپاهی از شهیدان خواهد امد ... الا انهم انصار المهدی ***
(راز گل سرخ/ص 10)
بازدید امروز: 52
بازدید دیروز: 161
کل بازدیدها: 983058