احمد یوسفی ، عضو کوچکی از خادمین شهدا .عضو انجمن قلم ارتش جمهوری اسلامی ایران .عضو مجمع فعالان سایبری ایثار و شهادت کشور ، نویسنده و خبرنگار دفاع مقدس .مدرس انجمن سینمای جوانان بروجرد. از نخبگان ایثارگر استان لرستان . داستان نویس و فیلمساز
از جبهه با دوست هم سنگریم ... به مرخصی آمده بودیم . یک روز ایشان من و همسرم را دعوت کردند تا به خانه شان برویم . البته ایشان گرچه ازدواج کرده بود ولی باز هم با خانواده پدریش زندگی می کرد . خلاصه قبول کردم و رفتیم .بعد از احوالپرسی و پذیرایی چای ، همسرش ظرفی انار را پیش ما گذاشت ، ما هنوز دست به انار ها نزده بودیم که مادر دوستم منیر خانم با عجله به طرف ظرف انار آمد و شروع کرد یکی یکی انار ها را برداشتن . او بعد از اینکه اناری را بر می داشت با انگشت فشار مختصری می داد و دوباره آن را در ظرف انار ها می گذاشت . بدون اینکه ما چیزی بگوئیم ، ایشان در حالیکه اناری را با انگشتش فشار می داد گفت : ببخشید من این کار را می کنم . دیروز چند نفر مهمان برایمان آمده بود وقتی ظرف انار را جلویشان گذاشتیم تعدادی از انار ها آب گرفته شده بود و من جلوی مهمانها خیلی خجالت کشیدم . این بچه های شیطان من ،آب انارها را مکیده بودند و بعد آنها را باد کرده و در یخچال گذاشته بودند . من هم از دنیا بی خبر آنها را دیروز جلوی مهمان ها گذاشتم .
خلاصه آن روز کلی به این کار بچه ها همگی خندیدیم و سوژه ای شد برای خنده و شوخی سنگرمان . الان هر وقت انار می بینم یاد آن روز می افتم . یادش به خیر باد.
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 79
کل بازدیدها: 982790