سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نماز مغرب و عشاء رو خوندیم و بچه ها لباس غواصی به تن کردند و با ماشین اومدیم لب اسکله، همه فرماندهان جمع بودند، روی کالک آخرین نکات رو تذکر دادند، احتمال می رفت که هنگام پیاده شدن در ساحل با کمین دشمن درگیر شویم.
عملیات بیت المقدس 4 در بامداد روز 6 فروردین 67 با رمز «یا اباعبدالله(ع)» در منطقه  عمومی  دربندیخان  آغاز شد. لشگر ده سیدالشهداء(ع) به همراه چند یگان دیگر در این عملیات شرکت نمودند. منطقه مورد نظر برای عملیات، منطقه ای کوهستانی بود که از شمال به دریاچه دربندیخان و شاخ تیمورژنان، از جنوب به ارتفاعات شاخ خیشک و بمو، از شرق به رودخانه زیمکان و کوه بیزل، و از غرب به سد دربندیخان منتهی می  شد.
 
مهمترین ارتفاعات و عوارض این منطقه، شاخ سورمر، شاخ شمیران، برددکان، دریاچه دربندیخان و دشت تولبی بود.
9654
 
تخریب لشگر ده سیدالشهداء(ع) هم مثل سایر واحدهای لشگر در این عملیات شرکت فعال داشت. لشگر ده برای پشتیبانی عملیات والفجر10 به منطقه دزلی رفته بود و بعد دستور رسید که باید در منطقه دربندیخان عملیات کند اواخر اسفند ماه 66  واحدهای پشتیبانی وارد منطقه شدند و بچه های اطلاعات عملیات و تخریب برای شناسایی در اطراف دریاچه سد دربندیخان مستقر شدند و شبها با پوشیدن لباس غواصی از دریاچه دربندیخان عبور میکردند و مواضع دشمن را شناسایی می کردند.
روز 5 فروردین ماه بود که دستور رسید امشب باید به دشمن حمله کنید. مقرر شده بود که  غواص  های تخریب و اطلاعات از پایین ارتفاع تیمورژنان وارد آب شوند و با نفوذ در ساحل دشمن و گرفتن سرپل سایر گردانها هم وارد منطقه شده و عملیات گسترش پیدا کند. عصر روز پنجم این طرح لغو شد و قرار شد همه غواص ها سوار بر قایق به سمت ساحل دشمن حرکت کنند.
 
هنوز ظهر نشده بود که با تعدادی از دوستان رفتیم سمت اسکله لشگر10 که حدود چهار کیلومتر با منطقه درگیری فاصله داشت و داخل شیاری که از آتش در امان باشد ایجاد شده بود. کنار اسکله دستم را داخل آب کردم؛ تمام بدنم یخ کرد.گفتم: "خدا کنه امشب ما مجبور نشیم داخل این آب شنا کنیم". چون آب دریاچه دربندیخان تازه با آب برف هایی که از کوه ها سرازیر شده بود  قدری ارتفاع گرفته بود.
 
اسکله رو که دیدیم برگشتیم به سنگر بچه ها که زیر ارتفاع تیمورژنان بود. دسته غواص های تخریب20 نفری می شدند که 5 نفر دیگه هم اضافه شد و 25 نفر شدیم. لباس غواصی های ما مناسب نبود. سایز لباس ها بزرگ بود و برای هیکل های تنومند خوب بود و اکثر بچه های ما نحیف و لاغر بودند. فین های غواصی هم لنگه به لنگه بود. این مسئله ما رو نگران کرده بود.
 
مقر گردان حضرت زینب(س)نزدیک ما بود. رفتم پیش فرمانده گردانش که برادر خادم بود تا مشکل لباس های غواصی رو حل کنم. اما دیدم وضع اونا از ما بدتره.
 
گفت: جعفر! قرار شده شما دسته غواص های تخریب رو جلو ببری. بعد از پیاده شدن در ساحل دشمن به ما علامت بدهید و ما حرکت کنیم. از چادر که بیرون اومدم سرو صدای شهید سید مصطفی فتاحی رو شنیدم که داشت با بدن خشک لباس غواصی می پوشید و مقر رو روی سرش گذاشته بود. ادامه مطلب...


تاریخ : شنبه 95/2/4 | 1:12 صبح | نویسنده : احمد یوسفی | نظر