احمد یوسفی ، عضو کوچکی از خادمین شهدا .عضو انجمن قلم ارتش جمهوری اسلامی ایران .عضو مجمع فعالان سایبری ایثار و شهادت کشور ، نویسنده و خبرنگار دفاع مقدس .مدرس انجمن سینمای جوانان بروجرد. از نخبگان ایثارگر استان لرستان . داستان نویس و فیلمساز
منتخبان جشنواره «خاطرهنویسی دفاع مقدس» لرستان تجلیل شدند
|
گروه فرهنگ و هنر: منتخبان جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس استان لرستان، پنجشنبه، 26 آبان معرفی و تجلیل شدند. به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا) شعبه لرستان، جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس بههمت ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس در استان لرستان برگزار شد. از بین خاطرات ارسالی به دبیرخانه این جشنواره 10 خاطره بهعنوان خاطرات برتر انتخاب و طی مراسمی از آنان تجلیل شد. هیئت داوران این جشنواره که متشکل از «علی نوری» و «احمد کنجوری» بودند از بین خاطرات ارسالی به ترتیب «احمد یوسفی»، «احمد مدهنی»، «راضیه دارابیان»، «محمدحسن شفیعی»، «خسرو صادقنیا»، «سیداحمد حسنزاده»، «مهدی سبزواری»، «حمید حسنوند»، «حمیدرضا عطائیمهر» و «اعظم خدایی» را بهعنوان ارائهدهندگان خاطرات برتر معرفی کردند.محمدتقی عزیزیان معاون اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان در خصوص اهداف برگزاری این جشنواره گفت: دومین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس همزمان با آزاد سازی شهر سوسنگرد جهت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، انتخاب برترین اثر، ارتقا سطح کیفی و کمی خاطره نویسی و جلوگیری از فراموش شدن خاطرات 8 سال دفاع مقدس برگزار گردید.معاون اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس لرستان گفت: از 70 اثر رسیده به دبیر خانه ، برگزیدگان به جشنواره سراسری تهران راه یافتند. |
بچه ها سنگر رو گذاشته بودند رو سرشون، که یوسفی گفت:" اومد! ساکت باشین!".
علیرضا، پتویی برداشت و دوید، ایستاد دم در سنگر.
یوسفی دوباره اومد و گفت:" حالا میاد".
لحظه ای گذشت. صدای پای کسی اومد که پیچید داخل راهرو سنگر. سعید برق رو خاموش کرد.
سنگر، تاریک تاریک شد.
صدای پا نزدیکتر شد. کسی داخل سنگر شد. علیرضا داد زد: یا علی (ع) ! و پتو رو انداخت رو سرشو کشیدش وسط سنگر.
بچه ها گفتند:" هورا! و ریختند روش. می دویدن و می پریدن روش!می گفتند:" دیگه برای کسی جشن پتو می گیری؟آقا محمدرضا!".
لحظه ای گذشت؛ اما صدای محمدرضا درنیومد.
سعید برق رو روشن کرد و گفت:" بچه ی مردمو کشتید!".
و بچه ها رو یکی یکی کشید عقب. کسی که زیر پتو بود، تکونی خورد. خسروان گفت:" زنده است بچه ها".
دوباره بچه ها هورا کردند و ریختند روش.جیغ و داد می کردند که محمدرضا داخل سنگر شد.
همه خشکشون زد. نفس ها تو گلوهامون گیر کرد. همه زل زدند به محمدرضا و نمی دونستند چی بگند و چیکار کنند؛ که محمدرضا گفت:" حاج آقا حجتی اومد تو سنگر و شما اینقدر سرو صدا می کنید. از فرمانده هم خجالت نمی کشید!؟".
حرفش تمام نشده بود که همه یه متر رفتند عقب.
چیزی نمانده بود که همه سکته کنیم.
گیج و منگ نگاه هم می کردیم؛ که حاجی از زیر پتو اومد بیرون و از سنگر خارج شد.
پارچه ای ساده و بی ریا که بوی خاک و یک رنگی می دهد، اهل دل در جبهه ها به آن آچار فرانسه ی جبهه می گفتند.
و ما قصد داریم با این پارچه ی پر رمز و راز بیشتر آشنا شویم، میهمان ما باشید :
چفیه ( کوفیه)چیست؟
کوفیه دستمال بزرگی است که اعراب از آن به عنوان سربند استفاده میکنند تا از سر و روی ایشان در برابر آفتاب و شن محافظت کند. کوفیه را با رشتهای به نام عقال بر سر میبندند که در مجموع کوفیه و عقال نامیده میشود.
با وجود رواج بیشتر واژهء «چفیه»، برخی اساتید «چفیه» را شکل غلط کلمه میدانند و اصرار دارند که حتماً باید واژهء «کوفیه» به کار رود. این نوع نگاه به واژگان و اصرار بر استفاده از شکل قدیمی کلمات (که اساس کتاب «غلط ننویسیم – نوشته ابوالحسن نجفی» ، قرار گرفته است منشأ اصطلاح کوفیه را شهر کوفه دانستهاند
اما در جنگ تحمیلی چفیه از نظر بچههای جبهه و جنگ معنای دیگری داشت و برای آنان قابل احترام بود.
چفیه چیست؟ سمبل چیست؟ وچرا دارای احترام است؟عبارات فوق سئوالاتی است که بعضی از نوجوانان و جوانان ( یا به قولی نسل سومیها) از خود و دیگران میپرسند. چند سطر زیر شاید بتواند کمکی به این عزیزان کرده باشد
میدان جنگ، اسلحه، فشنگ، سیم خاردار و هزاران وسایل دیگر در یک میدان نبرد چیز عادی به حساب میآید اما در میان این همه وسیله ،چفیه ،در 8 سال دفاع مقدس، خود را آشکار کرد.
تکه پارچهای سفید که نخهای سیاه آن را راه راه نشان میداد، چیزی فراتر از یک اسلحه، و برای بچههای جبهه و جنگ شناخته شده بود.
چفیه یادگار کسانی است که در دل شب در مقابل متجاوزان تا دندان مسلح ایستادند و در حال حاضر در میهمانی خدا به سر میبرند
کاربرد چفیه را به نگارش نمیتوان درآورد ولیکن بنا به ضرورت تعدادی را برای روشن شدن بعضی اذهان مینگاریم.
چفیه در دل شب سجاده نماز عشق بود.
زیرانداز در هنگام استراحت و ملحفه در هنگام خواب.
در زیر آفتاب شدید و خواب غیلوله سایبان بود.
چفیه در هنگام شناسایی منطقه و جنگهای چریکی نقاب میگشت.
در هنگام نیاز بند اسلحه، کمربند و فانسقه ای بود.
صبح و ظهر و شام سفره میشد.
هنگام حمام حوله میشد،
هنگام گرما عرق گیر، هنگام سرما شال کمر بود
محافظ گرد و خاک بر روی صورت بود.
هنگام نبردی همچو شال برگردن بسیجی میدرخشید، اما زمانی که عملیات تمام میشد چفیه خون آلود بود و آن بسیجی شهید.
زمانی که منطقه جنگی به شیمیایی آلوده میگشت پارچه نمناکی بود جلوی بینی .
چفیه در زمزمههای دل شب میزبان بود، میزبان اشکهای عاشقان
پیش بند آرایشگاههای صلواتی،
در موقع لزوم طناب،
هنگام مجروح شدن برانکارد،
باند زخم،
هنگام دستگیری دشمن دستبند و چشم بند، بقچه حمام ،
وسیله آتل بندی یک مجروح،
تور ماهیگیری در کنار اروندرود و در هنگام گرما بادبزن و …..
آری شما کدام وسیله را سراغ دارید که آنقدر ساده باشد ولی در عین حال این همه کار انجام دهد،
چفیه پارچه سادهای بیش نیست ولیکن میتواند سمبل ساده زیستی باشد همانطور که رهبرمعظم انقلاب حضرت آیه الله خامنهای (مد ظله العالی) با استفاده از این وسیله مقدس ما را به گذشته ایثارگران دفاع مقدس نزدیکتر میسازد .
بازدید امروز: 165
بازدید دیروز: 172
کل بازدیدها: 981104