دوکوهه! کاش من مال تو بودم شهيدت مي شدم خون مي سرودمکجارفتند پوتين هاي خاکي ؟ کجا رفته است عصر بي پلاکي ؟دو کوهه غرق عطر خاک و خون استدو کوهه اولين گام جنون است...
سرش بر پاي ارباب است ، حُرّ شددوباره جام هاي سرخ پر شددر باغ شهادت باز ، باز استکه لاله سوخت ، پرپرشد ، ترور شد
اي منتقم خون شهيدان برگرداز مشرق پر فروغ ايمان برگرد
با سيصد و سيزده مسيحايي دَمبا همت و آويني و چمران برگرد
باروضه حسين نفس تازه مي کنم وقتي هواي شهر نفس گير مي شود
با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزيز، داستان جالبي بود با اين که مدت کوتاهي درجبهه(مهران) بودم وليکن خودرا در جمع شما وکنار سفره خالي از صبحانه ولي سرشاراز محبت احساس کردم. دوست گرامي اگه وقت داشتي يه سر به وبلاگ هاي ما هم بزنين.
http://gomnamabhar.blogfa.com http://basij1366.blogfa.com
سلام و خداقوت
الهي اگر از دنيا مرا نصيبي است، به بيگانگان دادم.
واگر از عقبي مرا ذخيره يي است، به مومنان دادم.
در دنيا مرا ياد تو بس، ودر عقبي مرا ديدار تو بس.
دنيا و عقبي دو متاع اند بهايي
و ديدار نقديست عطايي.
( مناجات خواجه عبدالله انصاري)
سلام دلاور!
خدا رو حشان شاد بکنه و ايشاالله او دنيا دس مارم بگيرن...
دلاور وقت کردي يه سري هم به ما بزن بد نيس ها!
ماهم هم شهري او رفيق شهيدتم، ياعلي
يادباد آن روزگاران ياد باد
خيلي زيبا و دلنشين بود . قشنگ ترين خاطره ها مربوط به رزمندگان دلاور است . خدا به همه شما اجر بدهد .
سلام آقاي يوسفي...
مثل هميشه جالب وخوندني بود.
موفق باشيد
سلام به شما جناب آقاي يوسفي عزيز...
خيلي خاطره ي قشنگي بود... صبحانه دزدي:)))
موفق باشيد.