• وبلاگ : رقصي ميان ميدان مين
  • يادداشت : وداع
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • پارسي يار : 6 علاقه ، 8 نظر
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    گاهي خداوند در طول زندگي روزيهايي را به انسان عطا مي فرمايند ، که بعدها وقتي بر مي گرديم و از آنها ياد مي کنيم ، خودمون رو لايق اين همه نعمت خداوند نمي بينيم .

    وقتي که نوجوان بودم هميشه فکر مي کردم که اگر پدرم به مردم کشورم اداي دين نکرده بود و خاکهاي جبهه رو لمس نکرده بود ، چطور بعدها مي تونستم توجيه بياورم و اورا ببخشم . هميشه خوشحال بودم و سربلند از اينکه در بدن پدرم نشاني از آن روزهاست تا شرمنده حضرت زهرا (س) نباشيم .

    و يکي ديگه از چيزهايي که هروقت فکر مي کنم توي زندگيم چه جوري به دست آوردم و اون رو چيزي جز لطف خدا نمي بينم ، عشق به شهدا و توي مقاطعي از زندگي خدمتگزاري به اونها است .

    خدا رو شکر مي کنم که در خانواده اي هستم که اين مسائل براشون اهميت داره . اگر خدائي نکرده در خانواده اي رشد مي کردم که اينطور نبودن آيا واقعا ياد شهدا با پوست و گوشت و خونم آميخته مي شد؟؟ و يا اينکه در خانواده اي بزرگ مي شدم که حاصل تربيتشون اين مي شد که بعدها به شهدا مي گفتند يه مشت جوون که خودکشي کردن ، چه کار مي کردم...

    پاسخ

    خداوند به شما و خانواده ي محترمان نظر لطف دارد .