مَنِ اقتَصَدَ وَقَنَعَ بَقِيَت عَلَيهِ النِّعمَةُ ومَن بَذَّرَ وأسرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ هرکه ميانهروى کند و قناعت ورزد ، نعمت بر او بپايد و هر که بىجا مصرف نمايد و زيادهروى کند ، نعمتش زوال يابد
تحفالعقول، ص 403
زندگي كوتاهتر از آن است كه شما بخواهيد وقت خود را صرف پريشاني و نگراني كنيد.
...افلاطون...[گل]
[گل]عشق تا شکوه ز تاريکي اين دنيا کرد دستِ حق پنجرهي رحمت خود را وا کرد ناگهان قافله سالارِ سرآمد، آمد عشق يکباره چنين گفت: محمد(ص) آمد آمد آن مرد اميني که خدا يارش بود و صداقت همه جا تشنهي ديدارش بود آمد و غنچهي اميد شکوفاتر شد ذهن آئينه پُر از بال و پرِ باور شد مهربان، آمدي و رازِ خدا را گفتي کلماتِ پُرِ اعجاز خدا را گفتي عطر خوشبوي محبت به حجاز آوردي آدمي را به سجود و به نماز آوردي هر کسي ديد تو را عاشقِ گفتارت شد "چشم بيمار تو را" ديد و گرفتارت شد! بر لبت زمزمهي روشنِ آگاهي بود دلِ تو سبزترين شعرِ هوالهي بود آسمان محوِ تماشاي نگاهت ميشد ماه دلباختهي رويِ چو ماهت ميشد اي سر و جان به فداي تو و خاک قَدَمت گشته دلها همگي نذرِ حريمِ حَرَمت از تو و عشق تو هر کس که سخن ميگويد در دلِ "حامي" گلِ سرخِ غزل ميرويد[گل]
[گل]اللهم عجل لوليک الفرج و العافيت و النصر[گل]
چون از افق برآمد، نور امام صادق
شد صبح عالم آراش، بر شام تيره فائق
ولادت با سعادت ششمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت
امـــــــــام صادق (ع) را به وشما تبريک عــــــــرض مي کنم.
ز آسمان دل من خورشيد و مه برآمد
شب ميلاد احمد(ص) با پور حيدر آمد
همه شادي نماييد که ميلاد نبي شد
جلوه ي نور صادق ز بعدش منجلي شد
عيد شما مبارک
پوشش وارداتي
مدگرايي که زايده القائات شبکه هاي ماهواره ايست به دنبال تغيير در باورها و نگرش مردم و همان مسئله ايست که قبل از انقلاب از طريق لباس متحدالشکل و کشف حجاب زنان دنبال ميشد
www.emaad.parsiblog.com
به روز شد
سلام نميدونم چي بگم فقط ميتونم بگم خودتون بيايدوپست جديدموبخونيد...
اميدوارم خوشتون بياد
خوشحال ميشم نظرتون وهم بگيد...
درپناه حق
دلم گرفته از اين روزها دلم تنگ است ....
romii....
راوي خاطره: پرويز بهرامي
بر گرفته از کتاب مردان نبرد. نوشتهي پرويز بهرامي[گل]
حدود سه يا چهار شب از مرحله سوم عمليات والفجر ميگذشت. رزمندگان گروهان سوّم گردان حضرت ولي عصر(عج) از لشكر 17 علي بن ابيطالب(ع) تپّهاي موسوم به «تپه ي تخم مرغي» در اطراف شهر پنجوين عراق را كه به تپّههاي منطقه مُشرف بود به تصرّف كامل خود در آورده بودند. هركدام از رزمندگان، محلّي را به عنوان سنگر و جانپناه كوچكي براي خود انتخاب و در آن موضع گرفته بودند. هر لحظه هليكوپترهاي دشمن در مقابل مواضع ما ظاهر شده و بعد از پرتاپ يا شلّيك راكتها و موشكهاي خود از معركه ميگريختند. صفير گلولهها و انفجار پي در پي خمپارهها نيز مجال هر گونه حركتي را از ما گرفته و منطقه را به تلّي از خاكستر و دود و آتش مبدّل ميساخت. هر چند دقيقه يكبار در منطقه عملياتي، خبر عروج كبوتري سپيد و خونين بال بگوش ميرسيد. درگيري شب عمليات، جنب و جوش و فشار بيخوابي و بارش باران دو شب گذشته، همهي نيروها را خسته و هر گونه تحرّك و فعّاليت را كُند ساخته بود. در اين ميان، چهرهي فرماندهي گروهان برادر «سهراب اسماعيلي» از همهي نيروها خستهتر به نظر ميرسيد، امّا به روي خودش نميآورد. نوع نگاه و لرزش شانههايش به همه ميفهماند كه او هم قصد وداع دارد. وداعي براي هميشه! اگر چه جسم او در عالم خاكي بود ولي انگار روحش در آسمان سير ميكرد. با نگاهش، بُهت و سكوت عجيبي وجود همه را فرا گرفت و قلبها به تپش در آمد. فرمانده؛ پتويي سبك و سياه رنگ بر روي شانه داشت كه بعد از عرض خسته نباشيد و لبخند معنيداري به تمام بچّهها، آن را بر دوش يكي از برادران بسيجي انداخت. انگار وقت خداحافظي و رهايي از قفس دنياي فاني فرا رسيده بود. بعد از مدّتي اين فرماندهي رشيد و پُر آوازه، از ما فاصله گرفت و با چهرهاي نوراني و دلي مالامال از شوق ديدار حضرت دوست به طرف سنگر ديدهباني نزديك شد. همهي بسيجيان به رفتار غير عادي او چشم دوخته و لحظهاي نميتوانستند دوري او را تصوّر كنند؛ ليكن دست تقدير و سرنوشت، لولهي تانكي از دشمن را كه در جادهي سليمانيهي عراق ديده ميشد به سمت او چرخاند و ناگهان اين فرماندهي عزيز مورد هدف شلّيك مستقيم تانك قرار گرفت و سر انجام، قبل از ظهر اوّل آذر ماه 1362 بر آستان شهادت بوسه زد.[گل]شادي روحش صلوات...[گل]
[گل]سرداب محبّت شما در دل من
جمعه شد و انتظارتان حاصل من
بر سردر شهر غيبتت حک شده است
دوري ز شما و هجرتان قاتل من[گل]
"محمدمهدي عبداللهي"
[گل]اللهم عجل لوليک الفرج[گل]