• وبلاگ : رقصي ميان ميدان مين
  • يادداشت : حماسه دره جميلان (خاطره)
  • نظرات : 2 خصوصي ، 55 عمومي
  • پارسي يار : 14 علاقه ، 8 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      >
     

    [گل]ميلاد با سعادت امام هادي عليه السلام و همچنين فرا رسيدن عيد سعيد غدير خـم، عيد امامت و ولايت را به شما و خانواده گرامي تبريک و تهنيت عرض مي‌نماييم.[گل]
    پاسخ

    ممنون
    السلام عليک يا علي بن محمد الامام الانيس الرفيق و الوالد الشفيق و الاخ الشقيق.
    ميلاد امام هادي عليه السلام مبارک.
    پاسخ

    بر شما هم مبارک
    + حسين سعيدي 
    جناب سرگرد عزيز ما هم تو پسوه زحمت زيادي کشيديم چه روزهاي
    سختي بود و چه سرماي زمستاني ولي خوش به حال آن روزگار . کاش زمان به عقب برگردد. کاش ...
    پاسخ

    حسين آقاي عزيز ممنون از حضور شما
    خاطره ي زيبايتان را تا پايان با اشتياق خواندم . درود خداوند بر شما
    يادگاران هشت سال دفاع جانانه .
    پاسخ

    ممنون

    سلام .پيشاپيش عيدتون مبارک
    با مطلب جديدي به نام از پدرم آموختم بروزم.منتظر حضور شما هستم.

    پاسخ

    ممنون چشم


    سلام.

    با گزارش مراسم گراميداشت.... به روزم. منتظر تشريف‌فرمايي شما...[گل]

    سلام جناب يوسفي
    من تصميم دارم در وبلاگ http://jenayateestekbar.blogfa.com مجموعه اي از جنايتهاي کشور هايي که به ايران به هر شکل تعرض کرده اند را جمع آوري کنم در اين راه به کمک دوستان نياز دارم
    با تشکر
    پاسخ

    چشم حتما

    با سلام هم بلاگي محترم

    با تشکراز حضور گرمتون

    با سه مطلب جديد به روزم و منتظر نظرات ارزنده شما دوست گرامي

    با تشکر

    پاسخ

    بله حتما
    وبلاگ جديد گروهي ما

    با عرض سلام به دوستان هميشگي

    اگه لطف کنين و تشريف بيارين با يک خاطره ي جديد

    بروزم يه نظر هم برام بزاريد

    سايتون مستدام

    پاسخ

    چشم حتما
    [گل]بسيج، مدرسه عشق[گل]

    بسيج بهترين مدافع اسلام و انقلاب است و بسيجي دوست داشتني‌ترين سرباز وطن و اسلام.
    پر خروش است مثل اروند رود، پر غرور است مثل بازي دراز. خوش منظره است مثل دشت عبّاس.
    پيچيده است مثل تنگه چزابه و لطيف است مثل مخمل گل سرخ.
    صلابتش همچو كوه مي‌ماند و صفا و صميميّتش زُلال چشمه‌هاي كوهستان را.
    فاتح بلندترين قلّه‌هاي ايثار است، رفيع‌ترين قلّه‌هاي جهان در برابر راست قامتي او سر تعظيم فرود مي‌آورند.
    هواي چشمانش به خاطر خدا باراني است و لبخندش به اندازه يك دفترچه خاطرات حرف مي‌زند.
    مگر نه اين است كه آن پير فقيد جماران بر بازوانش بوسه زد و بر اين بوسه افتخار كرد.
    او از تمام علايق مادي و دنيوي دل بريده است. تكيه گاه او فقط خداوند است كه نه براي ماديات و پست و مقام، بلكه تنها به خداي خويش مي‌بالد.
    بسيج يعني عشق ورزيدن، يعني دوست داشتن، يعني صفا و صميميّت، يعني ايثار، گذشت، شهادت و مردانگي.
    بسيج خواب راحت را از ديدگان ابرقدرت‌ها و دشمنان اسلام، انقلاب و اين مرز و بوم ربوده است و امروز آنها حساب جداگانه‌اي براي محو عنصر بسيج باز كرده‌اند.
    او همچو صاعقه بر دشمن مي‌تازد، شهادت و شكست ظاهري، هر دو براي او يكي است؛ چرا كه فقط براي انجام تكليف شرعي و اطاعت از ولي امر مسلمين جهان حضرت آيت ا.. العظمي خامنه‌اي مُدظلّه العالي انجام وظيفه مي‌نمايد.
    بسيج مدرسه عشق است، عشق به لقاء ا... و بسيجي دانش آموخته‌ي اين مدرسه و مكتب سرخ حسين(ع) است.
    و چه خوب توصيف كرد امام عزيز، بسيج را: «بسيج مدرسه عشق شاهدان و شهيدان گمنامي‌ست كه پيروانش بر گل دسته‌هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سر داده‌اند.» بسيج سلاحش ايمان و منطقش «عدالت» است.
    صفاي باطنش هر كسي را مجذوب خود مي‌سازد ولي در ميدان كارزار لرزه بر اندام خصم مي‌افكند.
    ......بسيجي ديده بيدار عشق است ........... بسيجي پير ميدان دار عشق است

    به قلم حقير: پرويز بهرامي...[گل]
    .
    پاسخ

    دست شما درد نکند
    + طاهري 
    ظاهري امکان ارسال بيش از 5000 کاراکتر وجود ندارد اگر ايميل داريد بفرماييد فايل را يکجا براتون ايميل کنم
    پاسخ

    ايميلم را خدمتتان فرستادم . بي نهايت ممنونم
    + طاهري 
    قسمت 3
    . حالا ديگر رگبار هاي دشمن بي امان به طرفمان شليک مي شد. هيچگونه جان پناهي نداشتيم،جاده همانند کف دست صاف بود تنها علفها ما را از ديد آنها مي پوشاندند. ولي باز هم جاي بسي خوشحالي بود چون با اسلحه دقيقي همانند سيمونوف و گرينف دوربين داري که آنها داشتند مي توانستند بچه ها را تک تک بزنند. من از تک هاي آنها کاملا اطلاع داشتم و مي دانستم اگر در مقابل انها سست عمل کنيم همه ما را اسير مي کنند و بعدش هم با بي رحمي تمام مي کشند. با وجودي که باران رگبار از سوي آنان همچنان ادامه داشت و اجازه هرگونه تحرکي از سوي ما سلب شده بود سرم را مقداري بلند کردم و از بالاي علفها محلي را که از آنجا به طرف ما تيراندازي مي شد نگاه کردم،آنها در پشت سنگهاي بالاي دره کمين کرده بودند. در همان حال رگباري به طرف آنها بستم،بقيه سربازان هم به محض شليک من به طرف آنها شروع به تيراندازي کردند. گفتم:بچه ها مواظب فشنگها باشيد کسي بي هدف شليک نکند. سرباز بيسيم چي گفت سرگروهبان،فرمانده پايگاه با شما کار دارد. خودم را به او رساندم، گوشي را گرفتم ايشان وضعيت ما را پرسيد گفتم فعلا ما درگير هستيم،شما چرا هيچ کمکي نمي کنيد.
    + طاهري 
    قسمت 2
    هواشناسي امروز هوا ابري است،و امکان بارندگي هست مراقب باشيد بچه ها خيس نشوند ضمنا ممکن است مرغ همسايه شب گذشته تخم گذاشته باشد مفهوم شد گفتم بله کاملا،پس از شنيدن کلمه تمام از سوي او در يک لحظه بچه ها را جمع کردم و سفارشهاي لازم را به آنان نمودم و و گفتم:بچه ها مواظب باشيد باشيد هم از نظر کمين دشمن هم از نظر مين گذاري در جاده. سپس بچه ها را به محل هاي خودشان فرستادم و با دقت بيشتري شروع به جستجو کرديم.من علاوه بر مين يابي با چشم دور و اطراف را هم مي پاييدم. حدود 2 کيلومتر را که به اين شکل طي کرديم حس کردم بچه ها کمي بي خيال موضوع شده اند. به خاطر اينکه يادآوري به آنها کرده باشم گفتم بچه ها اسلحه ها را به دست فنگ کنيد، پر کنيد ولي تمام قبضه ها روي ضامن باشند. پس از طي مسافتي ديگر از جاده ،درست روبروي دره اي که آبرفت ارتفاع جميلان بود ريسديم که ناگهان صداي گلوله شنيده شد و گلوله به کف جاده اصابت کرد. بدون معطلي داد زدم بچه ها بخابيد. هر کدام از بچه ها سر جاي خودشان دراز کشيدندو روبروي دشمن موضع گرفتند.
    قسمت 1
    سپيده دم يکي از روز هاي بهار جهت پاکسازي محور پايگاه تا ده "کاني باغ" به همراه 9 نفر سرباز مسلح و يکنفر بيسيمچي با کليه ادوات مين يابي و سرباز مين ياب که دوره مهندسي را طي کرده بود به راه افتاديم.سرازيري پايگاه را که مي گزرانديم هواي روحبخش بهار را حس ميکردم که چگونه برگهاي درختان را مي رقصاند و پرهاي پرندگان زيبا را که بر روي شاخه هاي پر گل نشسته بوندن نوازش مي داد. به نزديکي چشمه آبي که محل آب يگان بود رسيديم،از آب خنک و گواراي آن دو سه مشت به صورتمان زديم،بچه ها قمقمه هاي خودشان را از آب پر کردند و مجددا به راه افتاديم از اينجا به بعد مي بايست دستگاه مينياب را روشن کنيم و جاده را کاملا مين يابي نماييم،چون اين قسمت از جاده در ديد پايگاه نبود و گروه هاي ضد انقلاب بعضي شبها جاده را مين گذاري مي کردند تا ماشينهايي که روزها جهت آوردن آذوقه و مهمات به پايگاه مي آمدند به وسيله اين مين ها و تله هاي انفجاري منهدم شوند.چهار نفر سرباز مسلح را جهت ديده باني با مقداري فاصله به جلو فرستادم اکبر، سربازي که مين ياب را حمل مي کرد و حسين سرباز بيسيم چي به همراه من در وسط حرکت مي کردند و چهار نفر سرباز ديگر به عنوان ديده بان عقب حرکت مي کردند. مين ياب را روشن و شروع به جستجو نموديم پس از کاوش قسمتي از جاده صدار محمود را کا روي فرکانس بيسيم ما قرار داشت شنيدم او خطاب به ما گفت:احمد احمد محمود،گوشي بيسيم را گرفتم و و گفتم محمود احمد بگوشم،او گفت:خسته نباشيد گفتم ممنون گفت:طبق گزارش
     <      1   2   3   4      >