• وبلاگ : رقصي ميان ميدان مين
  • يادداشت : دستي که ما رميت را از شيطان الهام گرفته بود .
  • نظرات : 2 خصوصي ، 25 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    دفتر دستک دانشگاه را دست گرفت. گويا امتحان داشت. از خيابان عبور کرد. اصلا متوجه ماشين ها نبود! دنبالش کردم. از قدم هايش فهميدم که چيزي در بيرون دانشگاه او را به طرف خود مي کشد. قدم هايم را تندتر کردم تا از نگاهم گم نشود.حدسم درست بود…! داخل وضوخانه شد.

    نگاهي به آسمان انداخت، آهي کشيد. گويا زير لب چيزي را زمزمه مي کرد. در حالي که وضو مي گرفت، يک خانم با تيپ — وارد شد. رفت جلوي آينه وضوخانه.



    صحنه اي ديدم که برايم مهم تلقي شد؛ دوست داشتم آن را براي دوستانم بگويم:

    وضويش که تمام شد، چادرش را پوشيد. در طرف ديگر دختري بود که به حساب خودش، خودش را زيباتر مي کرد تا شايد جلب توجه کند.


    يکي به زيبايي ظاهرش مي رسيد و ديگري زيبايي دلش را صيقل مي داد. يکي قصد در رضايت خالق داشت و ديگري سعي در رضايت مخلوق.


    نمي دانم آيا او نمي دانست چه بايد بکند؟ آيا او نمي دانست که کارش اشتباه است. آيا او نمي دانست که با اين کارش نه تنها حق خود بلکه حق جامعه و حق خالق مان را ضايع مي کند.





    حجاب حق زن، همسر، جامعه و خالق است. اگر زن و همسر از حق خود بگذرند اما جامعه و خالق نمي گذرند. پس چرا اينجور خود را به چيزي که نهايتش جز گناه نيست سرگرم مي کنند. اي کاش او بداند که چه بايد کرد…!؟


    پاسخ

    خيلي زيبا