باز فضا بوي بهاران گرفت، صولت سرما همه پايان گرفت…سر چو برآورد طبيعت زخواب، مست شد از جام مي آفتاب...بوي گل از پنجره ها سر کشيد،بلبل عاشق سوي گل پر کشيد...
رازقي باغچه از جا پريد، برف سر کوه گريبان دريد...
پونه صحرا نفسي تازه کرد، لاله دهان باز به خميازه کرد...
باز برآمد علم ياسها، عطر شکوفايي گيلاس ها...
باغ گل آرا شده و گل فشان، دشت دل آرا و جواهرنشان...
سلام جناب يوسفي گرامي...انشاالله که سال خوبي داشته باشيد.