روي دستِ کوه، نعشِ جاده اي مانده است و هيچ
گامهاي از نفس افتاده اي مانده است و هيچ
زيرِ يالِ عاصي ي اسبانِ ناآرامِ ايل
خفّتِ سنگيني ي قلّاده اي مانده است و هيچ
در سکوتِ ناگزيرِ قلّههاي بي پناه
زوزهي گهگاهِ گرگِ ماده اي مانده است و هيچ
از غرورِ سبزِ جنگل در مصافِ بادها
دارهاي تن به ذلّت دادهاي مانده است و هيچ