وبلاگ :
رقصي ميان ميدان مين
يادداشت :
داستان واقعي از درگيري هاي کردستان سال 59 \بانه در محاصره\ از :
نظرات :
6
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سردار خيبر
بسم رب الشهدا و الصديقين
بچه ها يکي يکي شهيد مي شدند کار مصطفي شده بود سينه خيز رفتن ميان مجروحان. آب مي خواستند، آب نبود.
با يک کلمن آب برگشت ميان بچه ها، به شوق آب رساندن.
صداي ياران بلند بود.
يا اباصالح المهدي ادرکني
آب مانده بود دست مصطفي. همه شهيد، همه چاک چاک.
علي نوري، منصور موحدي، محمود پهلوان نژاد، همه تک تيرانداز، هر کدام براي خود يک گردان، يک لشکر.
ساعت 2 بعد از ظهر، اخبار به مردم گفت که عمليات فرمانده ي کل قوا با انهدام نيروهاي عراقي در شمال آبادن، موفق بوده است.
مردم خوشحال بودند از اين پيروزي.
ما گريه مي کرديم .
شصت نفر از ياران ما مانده بودند زير آفتاب داغ داغ.
همه شهيد. همه چاک چاک.
طاعات و عزاداريهايتون در اين شب قدر مورد قبول درگاه حق انشاالله....
پاسخ
ممنون همچنين