جمعه شايد عزيزي بيايد...تقديم به امام عصر «عج»[گل]
روي چشم ِ عدالت نشسته، بي تو- ده قرن- گرد يتيميهيچ کس را نديدهست دنيا، اين همه مهربان و صميمي
تا نيايي زمين بي قرار است، زندگيمان اسير غبار استمثل آيينههاي شکسته، مثل صندوقچههاي قديمي
پنجره غرق چشم انتظاريست، کار گنجشکها بي قراريستنـور، در حالت ِ احتضار است، دارد آيينه وضع وخيمي
دارم از دوريت مينويسم، گريه کن پابه پاي ورقهـا!تا قلم حس کند بودنت را، اي که در دردهامان سهيمي
ديدنت را نصيب زمين کن! عشق را با نگاهت عجين کن!تا کجا را بگرديم حيران؟... مهربانم کجاها مقيمي؟!
گوش سنگين ديوارهامان، پر شده از طنين قدمهاتميوزي در رگ و ريشهي شهر، روز و شب همسفر با نسيمي
*کوچهها حسن يوسف بکاريد! جمعه شايد عزيزي بيايدباد، آورده پيراهنش را، با همان عطر پاک و صميمي
شعر از: حسنا محمدزاده...[گل]