[گل]«روسـري لبنـــــانـــي»[گل]................................ ما همانيم؛ هماني که خودت ميدانيدو هواييم، دمي صاف و دمي باراني
پيشبيني شدن ِ حال من و تو سخت است دو هواييم... ولي بيشترش توفاني
دل من اهل کجا بوده که امروز شدهست با دل تنگ ِ قلمهاي تو هماستاني؟!
آخرين مقصد تو شانهي من بود؛ ............ نبـود؟گريه کن هرچه دلت خواست، ولي پنهاني
شايد اين بار به شوق تو بتابد خورشيد رو به اين پنجرهي در شُرُف ويـراني
شهرِ مُشرف به زمستان شدهي موهايمچند ساليست که برفي شده و بوراني
باز بايد بکشي عکس پريشان ِ مراگوشهي قاب ِ همان روسري ِ لبناني
آب با خود همهي دهکده را خواهد برد اگر اين رود، زماني بشود طغياني...
شعر از: "حسنا محمّدزاده"[گل]