با سلام داستان زيبايي بود دستتان درد نکند .بنده هم به تازگي داستان نويسي را آغاز کرده ام و ميخوام اگر داستانم خوب و قابل بود آنرا در سايت خوبتان بگذاريد تا نظر بازديد کنندگان را در باره داستانم بدانم .خوشحال ميشوم نظر خودتان را هم درباره داستانم بدانم (زير داستان در سايتتان بنويسيد.)
لينک دانلود فايل ورد
http://uplod.ir/phumr44n9r6s/يلدا.doc.htm
شهيد دکتر علي شريعتي:[گل]
ما داستان کربلا را از روز تاسوعا ميدانيم و عصر عاشورا ختمش ميکنيم؛ بعد ديگر نميدانيم چه شد! داستان کربلا، نه از آغاز تاسوعا و يا محرم شروع ميشود و نه به عصر عاشورا و اربعين تمام ميشود. اين است که از دو طرف قيچياش کرديم و آن را از معني انداختيم، مثل قلبي که از داخل بدن در بياوريم، که ديگر قلب نيست. بايد قلب را در اين سينه و اندام بزرگ بشري و در تسلسل عظيم يک دست تاريخ انسان بگذاريم؛ و آن وقت تپش پيدا ميکند و آن وقت خون "حسين" خون ميشود. اما الان از آن ماده تخديري درست کردهايم.