هر جامعه حوادثي رخ ميدهد که به حوادث ديگر منتهي ميشود سپس در نسل هاي بعدي اين حوادث در ذهن ما ديگر رخ نمي دهد زيرا آن حودث قبلي ما را تربيت کرده
وما به آن عادت کرديم ذهن ما بر اساس آن شکل گرفته و ديگر حادثه اي احساس نميکنيم در حالي آن حوادث در حال رخ دادن است ولي در ذهن ماوجود ندارد يکي از اين حوادث ميتواند عريان گرايي باشد
اگر جامعه به سمت عريان گرايي رود ابتدا آمار تجاوزهاي جنسي و روابط آزاد بالا ميرود تجاوزهاي جنسي مي تواند با برگزاري مراسم هاي شبانه کمي کاهش پيدا کند ولي جلوي آن را نميتواند بگيرد سپس افراد جامعه آستانه تحريک پذيريشان
افزايش پيدا ميکند يعني عرياني برايشان عادي ميشود دوباره اين آمار به حالت تعادل خودش در اين شرايط مي رسد چون ديگر اين نياز در بيرون خانواده برطرف ميشود
طلاقهاي آن جامعه افزايش ميابد نکته اين است که در ابتدا هم آمار طلاقها افزايش ميابند ولي افزايش آمار تجاوز جنسي و روابط آزاد قابل مشهودتر است باز هم آمار طلاق ها به نقطه تعادل خودش نسبت به شرايط جديد ميرسد و به دليل اينکه
جامعه در يک فرايند بوده فشارهاي اين فرايندها بر دوش افراد است و هم به دليل فطري بودن خانواده بايد آمار طلاق به تعادل خودش برسد اما ديگر مفهوم خانواده عوض شده است يعني فرايند بعد از طلاق عوض شدن مفهوم خانواده است.
اين عوض شدن مفهوم در هر جامعه ميتواند به هر شکلي باشد اما نقطه مشترک آنها کم شدن اهميت آن است ما در جامعه بر اساس قوانين منفعت طلبانه با يکديگر
برخورد ميکنيم يعني قوانيني که فقط جنبه مادي و شخصي دارند حالا هم مفهوم خانواده عوض شده و فقط آن قوانين بر ما حاکم است انسان راهي ندارد جز عوض کردن مفهوم انسانيت
دومين مسئله اين است که درسته جامعه به تعادل جنسي رسيده اما مفهوم واهميت خانواده کم شده و قطعا عمر خانواده ها کم ميشود و ديگر جايي پايدار براي پاسخ اين نياز وجود ندارد و دائما انسانها به فکر جذب جنس مخالف خود ميباشند يعني فضاي محبت جامعه جنسي ميشود هر کس به جنس مخالف خود توجه ميکند
محبت يک احساس واحدي است که نبايد به شرط هايي مانند پول آسايش جنس آغشته شود و گرنه محبت در نسل بعدي يک امر قراردادي بين انسانها تبديل ميشود