• وبلاگ : رقصي ميان ميدان مين
  • يادداشت : کوتاه کردن ريش يک روز بعد از بلند ترين شب سال
  • نظرات : 8 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    چه يلدايي :) شادي هاي جبهه ها :))
    اميدوارم حالا هم يلداي خوبي داشته باشين
    ياد رزمنده هاي گراميمون بخير

    پاسخ

    ممنون از شما
    امام صادق (ع ) :اذا قام المصلي الي الصلاة ، نزلت عليه الرحمة من اعنان السماء الي اعنان الارض و حفت به الملائکة و ناداه ملک لو يعلم هذاالمصلي ما في الصلاة ماانفتل

    هنگامي که انسان به نماز ايستاد، رحمت خدا ازآسمان بر او نازل مي شود وملائکه اطرافش را احاطه مي کنند و فرشته اي مي گويد: اگراين نمازگزار ارزش نماز را مي دانست هيچ گاه از نماز منصرف نمي شد.

    ( اصول کافي ، ج 3، ص 265 )
    پاسخ

    ممنون از شما
    + محمدي 
    ممنون ولي نظرتون برام مهم تره ايراد کار.نقطه ي قوتي اگه هست
    و... ميخوام بدونم ممنون ميشم برام بنويسيد
    پاسخ

    من هم در همون پستي که داستان شما را قرار مي دهم نظرم را خواهم نوشت . چشم
    + علي محمدي 
    ساعتها بود که چشم به هندوانه ي روي کرسي دوخته بود . ساعت شماته دار 1 بار به صدا در آمد و اين نشان ميداد که امشب دلش آشوب باشد براي آمدن پيرمردش از دريا…

    چايي را که ريخته بود و ديگر سرد شده بود به قوري برگرداند و دوباره به ساعت نگاه کرد. باد زوزه کشان پنجره ي اتاق را باز کرد و رقصي ميان پرده ي رنگ و رو رفته انداخت…از جايش بلند شد .نگاهش را از لا به لاي پرده و پنجره به ته کوچه فرستاد..بوران و برف بود و زوره ي باد ....

    دلش تاب نياورد چارقد را روي سرش کشيد و دمپايي را نوک پايش انداخت و خم کوچه را به مقصد اسکله دويد.

    تاريکي بود و صداي باد و موجهاي خروشاني که سکوت شب را ميشکستند.
    برف روي موهايش نشست و چند تار موي سياهش را هم سپيد کرد...
    دستهايش را برهم فشرد و گوشه ي چارقدر را که با دندان گرفته بود رها کرد..بدون اينکه بداند لبش را گاز گرفت و دلشوره سراسر وجودش را فرا گرفت. پيش خود با دلشوره اي عجيب گفت "امشب" را به دريا نميرفتي چه ميشد؟! حالا نان براي خوردن در خانه داشتيم

    موجهاي سنگين تا مچ پايش را خيس کرد .نميدانست بماند يا برگردد ...
    به کوچه برگشت دنبال نشانه اي بود که به خيال برگشتن شوهرش دلش را ارام کند درب خانه نيمه باز بود... کفشهاي وصله پينه ايي جلوي درب خنده را بر لبانش نشاند. چادر را به ميخ آويزان کرد و به اتاق وارد شد...
    پيرمرد با چهره اي بشاش و خسته سيني چاي را جلويش گرفت. لبخندي زد و گفت...
    مگر ميشود امشب را فراموش کنم. يلداجان .....تولدت مبارک
    پاسخ

    ممنون آقاي محمدي زيبا بود چشم در اولين فرصت به مطالب وبلاگم اضافه مي کنم . موفق باشيد
    سلام
    به سفره پاک و بي آلايش شما رزمندگان قبطه مي خورم . دست حق يارتان باد
    پاسخ

    ممنون از حضورپر مهرتان
    + علي محمدي 


    با سلام داستان زيبايي بود دستتان درد نکند .بنده هم به تازگي داستان نويسي را آغاز کرده ام و ميخوام اگر داستانم خوب و قابل بود آنرا در سايت خوبتان بگذاريد تا نظر بازديد کنندگان را در باره داستانم بدانم .خوشحال ميشوم نظر خودتان را هم درباره داستانم بدانم (زير داستان در سايتتان بنويسيد.)

    لينک دانلود فايل ورد

    http://uplod.ir/phumr44n9r6s/يلدا.doc.htm

    پاسخ

    آقاي علي محمدي عزيز لينک ارسالي شما ارور مي دهد و نتوانستم دانلود کنم لطفا داستان را به ايميل من بفرستيد . ممنون anrrsm@yahoo.com
    باز هم قلمتان مث هميشه زيبا بود

    پاسخ

    ممنون از لطفت
    سلام
    در اين ماه عزا هر شب در عزاي اهلبيت (ع) يلداست و علي الخصوص شب هفتم صفر که شب شهادت امام حسن مجتبي (ع) مي باشد
    البته چند سالي است که با تحقيق علما اين مطلب روشن شده است که شهادت امام حسن (ع) هفت صفر مي باشد

    پاسخ

    سلام ممنون از شما
    عالي بود استاد گرامي
    پاسخ

    ممنونم

    شهيد دكتر علي شريعتي:[گل]
    امام حسين(ع) يك شهيد است كه حتي پيش از كشته ‌شدن خويش به شهادت رسيده است نه در گودي قتلگاه، بلكه در درون خانه خويش، از آن لحظه كه به دعوت وليد حاكم مدينه كه از او بيعت مطالبه مي‌كرد، "نـــه" گفت، اين، "نـــه" طـرد و نفـي چيزي بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسين شهيد است.
    شب يلدا قدم آرام بردار ---کمي هم احترام ما نگهدار

    تو مي‌‌‌‌بيني ربابم غصه‌‌‌‌دار است --- بني هاشم هنوزم داغدار است

    صداي العطش در گوش مانده --- بدنها بي کفن هر گوش مانده

    شب يلدا تو هم چله نشين باش --- سيه پوش غم سالار دين باش

    پاسخ

    سلام خيلي زيبا بود ممنون
    پاسخ

    ممنونم
    سلام و عرض ادب و احترام
    اميدوارم که ايام به کام باشه و دلتون شاد
    ممنون که به يادم بودين و سراغي از من گرفتين فکر نمي کنم به اين زودي ها تصميم به برگشت داشته باشم . اما خدا رو شاکرم بخاطر داشتن دوستاني همچون شما
    موفقيت و سربلندي شما رو آرزومندم
    پاسخ

    سلام خيلي خوشحال شدم ممنون

    گرديد فلك و اله و حيران رقيه
    گشته خجل او از رخ تابان رقيه


    آن زهره جيينى كه شد از مصدر عزت
    جبريل امين خادم و دربان رقيه

    هم وحش و طيور و ملك و عالم و آدم
    هستند همه ريزه خور خوان رقيه


    خواهى كه شود مشكلت اندر دو جهان حل
    دست طلب انداز به دامان رقيه

    پاسخ

    متشکر


    شهيد دکتر علي شريعتي:[گل]

    ما داستان کربلا را از روز تاسوعا مي‌دانيم و عصر عاشورا ختمش مي‌کنيم؛ بعد ديگر نمي‌دانيم چه شد! داستان کربلا، نه از آغاز تاسوعا و يا محرم شروع مي‌شود و نه به عصر عاشورا و اربعين تمام مي‌شود. اين است که از دو طرف قيچي‌اش کرديم و آن را از معني انداختيم، مثل قلبي که از داخل بدن در بياوريم، که ديگر قلب نيست. بايد قلب را در اين سينه و اندام بزرگ بشري و در تسلسل عظيم يک دست تاريخ انسان بگذاريم؛ و آن وقت تپش پيدا مي‌کند و آن وقت خون "حسين" خون مي‌شود. اما الان از آن ماده تخديري درست کرده‌ايم.

    پاسخ

    ممنون زيبا بود
       1   2      >